تن تو ظهر تابستون و به يادم مياره
رنگ چشماي تو بارون رو به يادم مياره
وقتي نيستي زندگي فرقي با زندون نداره
تن تو تلخي زندون رو به يادم مياره
من نمازم تو رو هر روز ديدنه از لبت دوستت دارم شنيدنه
نفست شعر بلند بودنه با تو بودن ، بهترين شعر منه
تو بزرگي مثل اون لحظه كه بارون مي زنه
تو همون خوني كه هر لحظه تو رگهاي منه
تو مث خواب گل سرخي لطيفي مثل خواب
من همونم كه اگه بي تو باشه جون مي كنه
من نمازم تو رو هر روز ديدنه از لبت دوستت دارم شنيدنه
نفست شعر بلند بودنه با تو بودن ، بهترين شعر منه
تو مث وسوسه ي شكار يك شاپركي
تو مث شوق رها كردن يك بادبادكي
تو هميشه مث يك قصه پر از حادثه ايي
تو مث شادي خواب كردن يك عروسكي
من نمازم تو رو هر روز ديدنه از لبت دوستت دارم شنيدنه
نفست شعر بلند بودنه با تو بودن ، بهترين شعر منه
تو قشنگي مثل شكلهايي كه ابرا ميسازن
گلاي اطلسي از ديدن تو رنگ مي بازن
اگه مرداي تو قصه بدونن كه اينجايي
براي بردن تو با اسب بالدار مي تازن
من نمازم تو رو هر روز ديدنه از لبت دوستت دارم شنيدنه
نفست شعر بلند بودنه با تو بودن ، بهترين شعر منه
:: موضوعات مرتبط:
شهريار قنبري ,
,
:: برچسبها:
نماز ,
:: بازدید از این مطلب : 82
يادم باشه يادت باشه
دروغ نگيم به همديگه
دوستم داري دوستت دارم
اين و چشامون به هم ميگه
شمعي توي سقاخونه
يادم باشه روشن كنم
يادم باشه فقط برات
رخت عروسي تن كنم
يادم باشه يادت باشه
دروغ نگيم به همديگه
دوستم داري
يادت باشه با تو همه تو خونه ي ما دشمن ان
از صبح تا شب پشت سرت حرفهاي ناجور ميزنن
يادم باشه اين بار اگه ديدم دارن باز بد ميگن
بگم دارن با دستهاشون براي من گور ميكنن
يادت باشه هر چي ميگم
از دل و جون گوش بكني
يادت باشه يه وقت نري
من و سياپوش بكني
يادت باشه اسم مون رو رو تك درختي نكنيم
رو قلبمون جا بذاريم حرفي كه مي خوايم بزنيم
يادت باشه گوش نكنيم به حرف مردم گذر
يادم باشه يه شب با هم بريم از اين جا بي خبر
يادم باشه يادت باشه
كاشكي تاريكي مي رفت فردا ميشد
صبح ميشد چشمون تو پيدا ميشد
لبهاي ناز تو با قصه ي عشق
مثل گلهاي بهاري وا ميشد
تا دلم شكوه رو آغاز ميكنه
ديگه اشكم واسه من ناز ميكنه
يادته قول دادي پيشم ميموني
قصه ي عشق زير گوشم مي خوني
نمي دونست دل وامونده ي من
كه تو رسم بي وفايي مي دوني
تا دلم شكوه رو آغاز ميكنه
ديگه اشكم واسه من ناز ميكنه
هنوز از عشق تو لبريزه تنم
عاشق چشمون ناز تو منم
نمي دونم چرا من هم مثل تو
نمي تونم زير قولم بزنم
تا دلم شكوه رو آغاز ميكنه
ديگه اشكم واسه من ناز ميكنه
یک نفر میاد که من منتظر دیدنشم
یک نفر میاد که من تشنه بوییدنشم
مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
خالی سفرمونو پر از شقایق میکنه
واسه موجهای سیا دستا رو قایق میکنه
مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
همیشهغایبمن زخمامو مرهم میذاره
همیشهغایبمن گریه هامو دوست نداره
نکنه یه وقت نیاد صداش به دادم نرسه
آینه ها سیا بشه کور بشه چشم ستاره
مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
خشم این حنجره خسته همیشه غایبه
کلید صندوق در بسته همیشه غایبه
نعره اسب سفید قصه مادر بزرگ
بهترین شعرای سر بسته همیشه غایبه
مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
شاید این همیشه غایب تو باشی
تو اگه اومدنی نیستی بگو
اگه مارو خواستنی نیستی بگو
خورشيد و از اون بالا
مي آرم برات خوب ميدوني
مي بندم يه دستبند بلور
از اشك گرم و پر نور
دور دست هاي پر از غرور
ميگريم عكس ماه و از آب
از لبام تنگ شراب
هديه مي آرم برات تو خواب
پر ميشه صحرا از شقايق ها
ميره از چشمونم ابر سيا
اگه بموني اگه بموني
اگه نموني
شب مي آد نور اسير پونه ميميره دل ميگيره
اگه نموني اگه نموني
ميمره ستاره م تو هوا
روز ميشه سرد و سيا
گريه ميكنن باز پريا
چشمامو مي دم به ماهي ها
دستهام و ميدم به دريا
ميرم از چشم تنگ دنيا
ماهي عشقم ميشينه به خاك
از روي دنيا نامم ميشه پاك
اگه نموني اگه نموني
مي نويسم مي نويسم از تو
تا تن كاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت
گريه اين گريه اگر بگذارد
گريه اين گريه اگر بگذارد
با تو از روز ازل خواهم گفت
فتح معراج ازل كافي نيست
با تو از اوج غزل خواهم گفت
مي نويسم همه ي هق هق تنهايي را
تا تو از هيچ به آرامش دريا برسي
تا تو در همهمه همراه سكوتم باشي
به حريم خلوت عشق تو تنها برسي
مي نويسم مي نويسم از تو
تا تن كاغذ من جا دارد
مي نويسم همه ي با تو نبودن ها را
تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببري
تا تو تكيه گاه امن خستگي ها باشي
تا مرا باز به ديدار خود من ببري
مي نويسم مي نويسم از تو
تا تن كاغذ من جا دارد